کد مطلب:29188 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

عبدالعزیز بن مروان












3939. الكامل فی التاریخ - به نقل از عمر بن عبد العزیز -:پدرم وقتی سخنرانی می كرد و می خواست به علی بد بگوید، به لكنت می افتاد. گفتم:ای پدر! تو در سخنرانی، خوب پیش می روی؛ ولی هنگامی كه از علی یاد می كنی، می بینم كه كم می آوری.

گفت:آیا این را فهمیده ای؟

گفتم:آری.

گفت:پسرم! اگر كسانی كه در اطراف ما هستند، چیزهایی را كه ما از علی می دانیم، بدانند، از نزد ما متفرّق می شوند و به سراغ فرزندان او می روند.[1].

3940. شرح نهج البلاغة - به نقل از عمر بن عبد العزیز -:پدرم سخنرانی می كرد و در سخنرانی خود، خوب پیش می رفت. هرگاه به یاد كردِ علی و بدگویی از او می رسید، زبانش بند می آمد، رنگش زرد می شد و حالش دگرگون می گشت. در این باره با او صحبت كردم.

گفت:آیا این موضوع را متوجّه شده ای؟ این مردم اگر آنچه را كه پدرت درباره علی می داند، می دانستند، حتی یك نفر از آنان از ما پیروی نمی كرد.[2].

ر. ك:ج 11، ص 462 (برداشته شدنِ اجبارِ دشنامگویی به او).









    1. الكامل فی التاریخ:256/3.
    2. شرح نهج البلاغة:221/13.